میخوام برگرده و همه چی درست بشه
سلام من امیر هستم 16 سالمه از تهران. من به دختر پسر عمو بابام که اسمش سارا هست علاقه شدید دارم.
حدود 5 ماه پیش تو یکی از گروه های واتس آپ دختر عمه سارا اونجا بهم پی ام میداد . سارا شماره منو از اونجا برداشت.
سارا با هام حرف زد و روز به روز حس میکردم که میخواد بهم حسشو بگه ولی روش نمیشه
بعد از یکی دو ماه بهم گفت که من از تو خوشم اومده و دوست دارم بخدا و..... منم کم کم بش ثابت کردم که دوسش داشتم اما بش زیاد نمیگفتم که دوسش دارمو دیونتمو......
حدود 5یا 6 ماه با هم حرف زدیم و از تلفن عمومی بم زنگ میزد / من خیال میکردم که داره اسکل میکنه ولی دیدم نه
اون راجبه من به پسر عموش گفته بود پسر عمو سارا و پسر عمو خودم یکی از رقیبای سخته من هستن چون اونا هم سارا رو دوست دارن
اول سارا خودش این رابطه رو شروع کرد
عید امسال سارا پافشاری میکرد که من باید بیام شهرستان ببینمش منم گفتم باش ولی اون اونجا نبود رفته بود شمال با مادرش
الان هم گوشیم جمع شده و هم دیگه بیرون نمیرم ...هرکاری میکنم نمیتونم سارا رو از ذهنم بیرونش کنم آخه از 5 ساله که بش فکر میکردم بعد یهو خودش پیداش شده گفت که منم بت فکر میکردمو ازت خوشم اومده قبلا هم فهمیده بودم که اونم به من حس داره..... الان دیگه همه چی تموم شده باباش همه چیرو فهمید و بم گفت که دیگه نمیخوام ببینمتو هیچ رابطه ای هم نداریم بابای سارا میشه پسر عموی بابام
کل قضیه از اینجا خراب شد که من ی لحضه شک کردم که سارا داره به پسر عموم احمد پیام میده بعدش فردا سارا بم پیام دادو منم بش گفتم چرا به احمد پیام میدی اونم قسم خورد که هیچ وقت بش پیام نداده و باش حرف نزده بعد سارا بم گفت تو بهم شک داری ..... بعد یکم بش پیام دادم یهوگفت که ما هیچ سنخیتی با هم نداریم دیگه پیام نده مگر نه میرم به بابام میگم منم گفتم باشه....... بعد از دو سه روز با دختر عمش تماس گرفتمو گفتم که به سارا بگو یه زنگ بزنه بم ... دختر عمش هم زنگ زد به سارا .....بعد دختر عمش زنگ زد بم گفت که سارا بم گفته گور بابای امیر ازش خوشم نمیاد.... یک ساعت بعد با خانواده رفتیم عید دیدنی که دیدم سارا بم زنگ زد جلوی مامانش و بم گفت که بین منو چیزی هست که به دختر عمم گفتی به احمد پیام میدم؟؟؟؟ (من اصلا به دختر عمش نگفتم که سارا چرا به احمد پیام میده) بعدش مامانش گوشیو گرفتو بم گفت که حاله پسر عموتو میگیرم واس چی با آبروی دختره من بازی میکنه دروغ گذاشته پای دختره من..... دختر من هیچ وقت به احمد پیام نداده....................................... عد بابای سارا بم زنگ زد و گفت که قضیه چی بوده؟// منم گفتم که احمد دیروز با گوشیه من به یه شماره زنگ زده و گفته که دختر شماست بعد من شماره رو که احمد با گوشیه من زنگ زده بود رو به باباش دادم بابای سارا پلیسه سریع پرینت گرفت شماره رو گفت که این شماره دختره من نیست پس معلوم شد که احمد دروغ گفته.............منم گفتم نمیدونستم که احمد خواسته با آبرویه شما بازی کنه ...... بعدش بابای سارا زنگ زد به احمد ..... احمد هم گفت که عمو من هیچ تقصیری نداشتم همش تقصیره امیر و سارا بوده که تو واتس آپ با هم حرف میزدن .........فرداش بابای سارا اومد روستا منم اونجا بودم بعد باباش منو صدا کرد که برم راجبه این موضوع باش حرف بزنم .......از قضا همهی فامیلا اونجا جمع بودن .... منم به بابای سارا گفتم که تقصیره سارا بوده که شماره منو از دختر عمش گرفته و سیو کرده و..... احمد هم پیشم بود که یهو بابای سارا گفت :چرا احمد به امیر دروغ گفتی که سارا بت پیام میداده و.... احمد هم چند تا قسم دروغ خورد و گفت که من همچین چیزی نگفتم ..... بعد تو این همه جر و بحث عمعی سارا گفت به بابای سارا که سارا از تلفن عمومی مدرسه به امیر زنگ میزنه احمد هم تایید کرد که بم زنگ میزده بعد باباش ازم پرسید که واقعا این طور بوده؟؟؟؟؟ منم تو رودربایستی موندمو گفتم آره بعد باباش به سارا که همراه مامانش رفته بود شمال زنگ زد و بش گفت کهتو به امیر زنگ میزدی ؟؟؟ سارا هم گفت نهههه بعد اون گوشیو داد به من منم گفتم که اره تو بم زنگ زدی دوماه پیش .....
بعد دیگه منو احمد اونجارو ترک کردیمو رفتیم که یهو باباش یه فحش بد داد به همه که هیچ وقت فکرشو نمیکردم باباش انقد با من بد بشه
چند روز گذشت که بابای سارا به احمد زنگ زد و گفت که با امیر بگو اگه گیرش آوردم میخوام استخوناشو خورد کنم بعد من گوشیو گرفتم از باباش باش حرف زدم گفتم که چرا میخوای این کار رو بکنی؟؟؟؟؟ (باباش گفت که تو اون روز آبروی دختر منو جلو همه بردی نباید اون حرفا رو جلو همه میزدی تو بم گفتی که احمد داره آبروی مارا میبره ولی اونروز جلو همه نیومدی دسته احمدو رو کنیم ما دیگه هیچ فامیلی با هم نداریم دفعه ی دیگه با باباهاتون کار دارم خدافظ)
الان دیگه از اون موقع بع بعد همش دارم حسرت میخورم که چرا اون کتار رو کردم و از همه مهم تر این که هم سارا و هم آبرومو از دست دادم به دوستامم این قضیه رو گفتم اونا هم گفتن دیگه بیخیالش شو و اگه دیدیش بش اهمیت نده
تورو خدا بگین که چطور این گند کاری رو درست کنم لطفا راهنمایی کنید که دوباره دله سارا و باباش رو هم به دست بیارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگید که فراموشش کن چون نمیشه بخدا هرسایتی هم رفتم جوابه خوبی بم ندادن